جمعه ۶ بهمن ۰۲
تا وقتی مادر نشده بودم، نوزادها مثل عروسکی بودند کوچک و ناز که باید میچلاندیشان از بس که تو دل برو بودند. الان میفهمم که مادر و پدر شدن چقدررر سختی دارد، جگر سوز است. به قول مادر جناب یار تا گوساله گاو شود...
هفته پیش تولد یار و روز پدر با هم بود که من فرصت هیچ بیرون رفتنی را نداشتم، اصلا صادقانه بگویم از زمان تولد پسرک خودم که اصلااااا تنها جایی نرفتم و کلا برنامهها تغییر کرده. دیدم اینطور نمیشود، به همین مناسبت هم خانوادهاش را دعوت کردم خانه و کمی منت هم گذاشتم سر یار که با وجود این بچه کوچک دعوتشان کردمXD.
چون خیلی وقته چیزی ننوشتم از هرچیز کوچکی مینویسم بلکه ذهنم باز شود...