The Z.coli

زیکُلای / روزمره نویس

۱۷. اینجا قشنگه...

در راه این درمانگاه چند تا جاده است، که به استثنای یکی از جاده ها، بقیه از وسط باغ های پسته رد میشن. الان همه درخت ها خشک خشکند. کلا به نظر منی که یه عمر تو این شهرستان زندگی کردم و کلی باغ پسته دیدم جذابیتی نداره. ولی وقتی داشتیم برمیگشتیم از درمانگاه، خانم دکتر سین به دکتر پ که تازه اومده بودن، میگفت:" این جاده خیلی قشنگه، اینجا بمونی میبینی قشنگیاشو. اولش سبزه بعدش گل های پسته، زرد و نارنجی و قرمز میشن، خیلی خوشگل میشه اینجا. باید ببینی تا بفهمی چی میگم." :)

و من فکر کردم باید یه جور دیگه نگاه کنم به زندگی...

 

About me
پس از تاریک ترین ساعات شب
خورشید طلوع میکند...



کارشناسی آزمایشگاه تشخیص طبی

طرحم را در آزمایشگاهی روستایی و دور از شهر گذراندم

اکنون خانه دار
و تا ابد یک مادر...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان