میآید پیش من:" رفتم پیش ماما دارو بگیرم، ولی گفت قبلش بیام و تست بارداری بدم. من میدونم که منفی میشه ولی خب شما بگیرین که جوابش رو بدم به ماما."
ظهر که میآید جواب تستش را بگیرد میپرسد:" منفی است؟" میگویم :" نه مثبت است." انگار به او شوک وارد کرده باشم، چند بار میپرسد:" واقعا مثبت است؟؟" و هر بار بعد از جوابم میگوید:"خدا رو شکر" در نهایت دل میکند و میبرد پیش ماما جوابش را نشان دهد تا مطمئن شود.
بعدا ماما پیش من میآید و او هم دوباره میپرسد:" مطمئنی جوابش مثبت است؟" خندهام میگیرید و در جواب چرایم میگوید:" آخه طفلک باردار نمیشد، ۸ سال بود دلش بچه میخواست الان ۲۸ سالشه. میخواست به شوهرش اجازه بده با یکی دیگه ازدواج کنه تا اون هم طعم بچه داری رو بچشه که امروز جواب تستش مثبت دراومد. البته اینطور که میگفت دیر بچه دار شدنش هم ژنتیکیه. مثل اینکه پدرش هم بعد ۴۵ سالگی خدا این دختر رو بهش داده." میگویم خدا رو شکر و خوشحال میشوم.
¤¤¤¤
معمولا با بیمارانم فقط سوال و جواب علمی رد و بدل میکنم. اما بعضی وقت ها از بعضی خانم ها میپرسم:" دوست دارید جواب تست شما مثبت باشد یا منفی؟"هر کسی یک چیزی میگوید.
یکی میگفت:" مثبت باشد، دلم باز هم بچه میخواد" و منفی میشد.
یکی میگفت:" نه! خدا کند منفی باشد، شوهرم راضی نیست" و مثبت میشد.
یکی میگفت:" نه! دو تا دارم کافی است!" و وقتی شوهرش جواب مثبت آزمایش همسرش را میدید ذوق میکرد.
یکی با مادر و مادرشوهرش آمده بود آزمایش. همگی هیجان داشتند از اینکه ببینند دختر و عروسشان نوه دارشان میکند یا نه. و با جواب مثبت انگار دنیایی دیگر به انها میدادم.
یکی آمده بود آزمایش و شوهرش با آن هیکل و سبیل خفن خوفناکش میگفت:"آرومتر خون بگیرین ازش من همین یکی رو بیشتر ندارم" و قند توی دل زنش آب میکرد.
روایت آدمها متفاوت است و این تست بارداری برای من شیرینترین آزمایشی است که تاکنون گرفتهام. :)