The Z.coli

زیکُلای / روزمره نویس

۲۲.هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر...

آرامتر از آهو بی‌باکتر از شیرم...

جز آخرین نوشته هایم بود:" طرحم اجباریست وگرنه دیگر نمیخواهم ادمه دهم." اما الان که حداقل ۴ ماه از آن نوشته گذشته است میخواهم بگویم که تقدیرم را بالاخره پذیرفتم و الان آرامم. آرام... بله! تصورش دشوار است اما به زمان زیادی احتیاج داشتم برای کنار آمدن با این قضیه و اینکه دیدم نمیشود همانطور که آزمایشگاه را به من تحویل داده همانطور هم آن را بگردانم. نیاز به پیشرفت داشتم. پیشرفت در یک آزمایشگاه دورافتاده از شهر سخت است و شاید ناممکن به نظر بیاید ولی من حتی به پیشرفت کم هم اوایل راضی بودم. 

این شد که با پشتکار فراوان پیگیر پرینتر خراب آزمایشگاه شدم و به جای اینکه جواب های آزمایش را دستی بنویسم، داخل ورد مثل جواب های آزمایشات آزمایشگاه های پیشرفته جدول طراحی کردم و دیگر تمام جوابهایم تایپ شده است و بیمار نمیتواند دستی در آن ببرد‌. از سیستم استفاده کردم و دیگر همه نسخه ها را الکترونیکی قبول میکردم. 

آماری که مسئول قبلی که من یاد داد با تخمین بزنم، ماه به ماه، تک تک بیماران، تک تک آزمایشات را درآوردم و با استفاده از رایانه سیستمی‌اش کردم. دستگاه بیوشیمی که ۶ سال سرویس نشده بود(هر سال باید سرویس شود)، آنقدر پیگیری کردم تا درستش کنند. دستگاه سیسمکسی را که در زمان دانشجویی اجازه دست زدن به آن را نداشتم، باز کردم، و طبق راهنمای انگلیسیش قطعات را شستم و سر هم کردم. کشو ها و میزها را بیرون آوردم و یک بار دیگر مرتب کردم، چیزهای اضافه را دور ریختم و تمام آزمایشگاه را انگار از اول چیدم.

دیگر آزمایشگاه مثل خانه من است. هر هفته پنج شنبه ها را میگذارم برای تمیز کردن و سابیدنش، اگر شلوغ باشد دو شنبه ها را هم میبینی افتاده‌ام به جان کمد و وسایل و دستگاه ها. آمار را به موقع و درست در می‌‌آورم، خجالت آور است که بگویم قبل از من حتی اینجا یک دفتر پذیرش نبود و کارشناس قبلی روی کاغذی مینوشت و بعد هم گم میشد که میشد! خلاصه کم کم مستندسازی را هم شروع کردم. 

این ها را مینویسم چون قرار است برای عروسی گرفتنم یک هفته آف باشم، یعنی یک هفته دور بمانم از این خانه دومی که با همه سختی‌هایش پذیرفته‌ام. ولی حالا با وجود یک هفته دوری که شاید هیچ وقت دلتنگش نشوم، به خودم یادآوری کردم این پیشرفت هرچقدر هم ناااچیز و کوچک هم باشد باز هم باعث حال خوب من شد و تحسین بقیه را برانگیخت.

میخواهم به خودم یادآوری کنم دور بودن از امکانات حتی میتواند باعث رشد تو شود، و میدانم زمینه‌ایست برای آینده روشنم.


پ.ن: عکس از اینستاگرام 

@awaiwaiwai

 

About me
پس از تاریک ترین ساعات شب
خورشید طلوع میکند...



کارشناسی آزمایشگاه تشخیص طبی

طرحم را در آزمایشگاهی روستایی و دور از شهر گذراندم

اکنون خانه دار
و تا ابد یک مادر...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان